شراب تلخ

شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش... که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و زر و زورش

شراب تلخ

شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش... که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و زر و زورش

چه کنم؟

این روزها جز صبر و جنگیدن کاری ندارم.

سوال

از خودم می پرسم... 

من عاشق دو چشم گیرا شدم؟ باید نسبتی داشته باشن...  

----- 

 

پروجه ی وایر ل س و زی گ بی هرچی جلوتر می ره می فهمم که چقدر کار مونده که باید تا هفته ی دیگه تمومش کنم...از پروچه ی الک هم که نصف بیشترش مونده و منم هیچ ادیایی ازش ندارم...امروز رکورد شکوندم و بیشتر از ۱۲ ساعت فعالیت کردم! اما هیچی جلو نمی ره..وای کی این ترم تموم می شه...چرا همیشه اخر ترم کریزی می شه... 

به دوستم می گفتم اینجا آدم نه تنها انگ لیسی یاد نمی گیره  بلکه زبون خودشم یادش می ره!  

 

بعد از این همه کارو بدو بدو و کم خوابی یه چیزی منو سرپا نگه داشته...اونم دلتنگی کشنده ست..

چشمام رو نبینید

جالب بود..منو دوبار بیشتر ندید... 

 

می گفت رفتارت شاد اما صورت پر از غمی داری...

دلتنگ شادی های کوچک

ناشکری نمی کنم...خدایای برای همه ی داشته هام ممنونم.. 

اما دلتنگم برای خوشبختی م...

نباشم

داره ۶ هفته می شه... 

روزارو نمی شمرم.. 

باز هم می مونم.. 

نمی دونم تا کی!

پاک

پاک کردم...همه ی اسمش را از آر شیو اینجا و ذهنم پاک کردم... 

این یکی را هم پاک می کنم... اما زمان می خواهم...

شکایت ندارم

و من از تنهایی  این دلبستگی شکایتی ندارم... 

 

تنها ماندن را به بی او بودن ترجیح دادم.