فکر کن از بی حوصلگی تو آی دی های قدیمت گشت می زنی...یک آیدی با اسم امیر چراقش چشمک می زند و تو هم قلقلک داده می شوی که پی ام بدهی و آ اس ال بپرسی..اونطور که معرفی می کند از مناطق بالا شهر تهران ست و پسری با کمالات و درس خوانده. فکر می کنی چه خوب! سنش هم که به من می خورد حالا می خواهد دروغ بگوید یا نه! اگر بچه مدرسه ای بودم فردایش بچه ها را جمع می کردم و کلی پز می دادم که من با باکلاس ها چت می کنم ...بسوزد!یک عادت بدی که از بچگی یقمان را چسبیده این ست که دروغ نمی گویم و دروغگو ها را زود می شناسم. همینطور که سوال می کرد و از بی اف های فراوان ما سوال می کرد
گفت: گفتی اسمت فاطمه ست دیگه؟ گفتم آره تو هم علی؟ گفت: ببین اذیت نکن تو آشنایی:)) از کجا فهمیدی؟ گفتم اوا آیدیت که امیره ...
خلاصه اینکه ما بسی در کار حسمان که بعضی وقتها ناجور مچ می گیرد مانده ایم...
--------------------------
من عصبانیم...من نمی دانم از چه عصبانیم...یکی بیاید که من از دستش عصبانی شوم...
آمدم تا از دستم عصبانی بشی! / آشتی آشتی
اولا که من نویسنده نیستم بلکه قرار است یک روزی بخت ما هم باز شود ثانیا که ادب و اینها ربطی به حرفه ادم ندارد پس قابلیت تعمیم پذیری ندارد. ثالثا دنیای مجازی فعلا روی خوش به ما دارد و ما هم هر چه از فکمان می تراود می نویسیم. رابعا ادب چیزی نیست که هر رهگذری بخواهد آن را گوشزد کند خامسا اگر وراجی های من خیلی برای سرکارخانم سنگین است لطفا آن طرف ها افتابی نشوید. خدافظ
خوش اومدی عزیز
جوابتو تو وبلاگخودت دادم.
آدم دلش می گیرد
برو بابا... عصبانی ای که باش...خیال کردی من الان میگم بیا از دست من عصبانی بشو؟؟؟؟ خیال کردی :دی
نخیر من غلط بکنم :دی
دلت می یااد نرگسی؟؟؟
آخه فاطمه خانم با آدمی که فکش نیمه بازه و درد دندونش تا مغزش سرایت کرده و فقط هم می تونه سوپ و آب ولرم بخوره و قد خر هم قاط زده و می خواد در و دیوار اتاقش را گاز بگیره (البته با رعایت موارد بهداشتی) آخه جون من شوخی میکنن!!!!؟ ها!!!؟ بعد هم میای می گی ای ادم به ظاهر با جنبه!!؟ اتاقن شانست خوشه که من اصلا به ظاهر با جنبه نیستم.. واقعا با جنبه ام اگه باورت نمی شه برو از داداشی گردالوی من بپرس تا حالا چقدر بلا سرم اورده و من دم نزدم. آخ دندونم.
:)