شراب تلخ

شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش... که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و زر و زورش

شراب تلخ

شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش... که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و زر و زورش

کتاب خونه یونی

تو کتابخونه ی یونی نشستم و منتظرم ثانیه ها بگذره و این ویکند لعنتی هم تموم شه و باز هفته دیگه بیاد که من از کار و درس زیاد وقت سر خاروندن نداشته باشم... 

دو روزه انقدر عصبی و بد اخلاق شدم که خیلی زد از کوره در می رم...انقدر گوشی می خوام برای حرفام که همش قلمبه شده تو گلوم...دلم می خواد ۲۴ ساعته بیرون باشم..می دونی اصلا ناراحت نیستم که تا حالا موندم یونی..هر چی هست از خونه و فکر و خیالش بهتره...یکی یکی مرور می کنم ببینم شب کجا می تونم برم..زندگیم انقدر بی معنیه که می خوام بگذرونمش همین!  

خب این یارو هم اومد....بریم خونه!

نظرات 1 + ارسال نظر
parvaz دوشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 03:14 ب.ظ http://www.ahoyerozegar.blogfa.com

هنوز بی معنی نیست اگه بود اصلا بهش فکر نمی کردی


پس هنوز امیدی هست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد