شراب تلخ

شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش... که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و زر و زورش

شراب تلخ

شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش... که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و زر و زورش

اکتیوی

موندم این همه انرژی رو از کجا می یارم..هر روز که می یام خونه از خستگی تو ماشین غش می کنم و یه چند مینی خوابم می بره ...دیروز هانی اینا شام مهمون کرده بودن..با همه ی خستگیم رفتم اما کلی خندیدیم با هدی و نیلو  و هانی...خودش یه جور انرژی بود...بعد  قرار گذاشتیم شب همه بریم احیا...منم باید امتحان آنلاین می دادم...خلاصه کارامو کردم که برم احیا از چراغ دم خونه رد نشده بودم که دوستم مسیج داد فردا امتحان داریم...داشت گریم می گرفت!‌دیگه برگشتم و مثه بچه های خوب درسمو رو خوانی کردم و امتحان آنلاین که ازش در رفته بودم رو دادم..با این حال باز هم دیر وقت خوابیدم..امروز تا ساعت ۴ سر کلاس خدا خدا می کردم زمان بگذره و من برم خونه بپرم رو تختم!‌ تو راه مامانم زنگ زد که برم ارایشگاه وقت بگیرم و منم پام برسه آرایشگاه که دیگه بیرون نمی یام...خلاصه دیگه خواب از سرم پرید!‌ آرزو به دل موندم یکم بیشتر بخوابم...  

 

بعضی آدما انقدر خوبن که آدم دلش نمی یاد ناراحتیشون رو ببینه...مثه این دوست من...ذات پاکی داره...شاید کارایی که کرده به ظاهر نا مسلمون جلوه ش داده اما از هزار تا مسلمون خوش قلب تره..ایشالله که خوشبخت شه...ایشالله که حرفمو گوش کنه!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد