شراب تلخ

شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش... که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و زر و زورش

شراب تلخ

شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش... که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و زر و زورش

اشتباه

نگ پرسید ناراحتی؟ 

دروغ گفتم. 

پرسید : به خاطره نبودنش ناراحتی ؟

اول دروغ گفتم. 

اما بعد گفتم یکم. 

که بازهم دروغ بود. 

 

از اول دست خودم نبودم..آمدم کمی کنترلش کنم..خودم را می گویم و احساس عجیبم را...همه چی را خراب کردم...حالا من مانده ام و یک عالمه سوال بی جواب...نمی خواست.....اما خودم گفتم...نمی توانم جبران کنم...یاد گرفتم وقتی اشتباهی می کنم چوبش را بخورم و بگذرم...مستحیل!‌ هربار جبران گرده ام اشتباه پشت اشتباه..

چوب تمام اشتباهاتم را می خورم...چوب صبور نبودنم...چوب ص  ادق بودنم...چوب به یکباره دلبستنم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد