شراب تلخ

شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش... که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و زر و زورش

شراب تلخ

شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش... که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و زر و زورش

زمان می خوام

خودم خواستم نبینمش... اما کاش می تونستم یه لحظه از فکرش بیام بیرون..نمی تونم بگم خیلی دوسش دارم... برام کاملا نا شناخته ست اما تاحالا انقدر وسوسه شناخت یه غریبه نبودم... گذاشتم هر چی می خواد پیش بیاد... نمی دونم اون چی فکر می کنه :( کلی علامت سوال 

 

شاید زمان کمک کنه فراموشش کنم این غریبه نا شناخته رو! 

 

این کلمه زمان خیلی سنگینه خیلیی 

 

فعلا باید به سه تا میدترم این هفته م فکر کنم و 5 تا سابمیشن و 2 روز تعطیلی که همه رو باید تمومش کنم

نظرات 2 + ارسال نظر
سجاد یکشنبه 5 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 02:33 ب.ظ

یعنی دوری...نزدیک نیستی...اون قدر که هیچی نمی فهمم از نوشته هات. فقط می خونم و بهت میگم که می خونم، چون بعضی وقت ها آدم ها باید شنیده بشن، حتی اگه شنونده نفهمه آدم رو...

پریشانگرد دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 05:26 ب.ظ http://parishangard.blogfa.com


تا حالا "فقط"٬ اینقدر برام گرون تموم نشده بود.



این کلمه زمان خیلی سنگینه خیلیی

ا
ین دو تا خیلی شبیه همن مگه نه؟

آره اما من نوفهمم ربطشو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد