شراب تلخ

شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش... که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و زر و زورش

شراب تلخ

شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش... که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و زر و زورش

سینما...

نمی دونم چرا حسودیم شد...نمی دونم چرا..نمی دونم ..خب حتما پولشو داشته واسش بخره...اصن لوس شدم !‌الکی ناراحت می شم..جلو همه فامیلیم رو صدا کرد و بهم برخورد..مثه بچه ها...حالا خوبه انقدر دوسم داره که بعدش از دلم در می یاره...شایدم چون می دونم براش مهمم ناراحت می شم....شاید چون این روزا واسه هیشکی مهم نیستم! شاید چون دلم برا مسافرم یه ذره شده و نمی دونم الان برگشته اینجا یا نه.. نگی می گه؟ عاشقش بودی وگرنه اینجوری بهم نمی ریختی ...لج می کنم می گم نخیر!‌نبودم نیستم..فقط دوستش دارم...با یک نگاه دوستش داشتم!دارم.. 

 

با سروی اینا رفتیم سینما..فیلم ما دا گا ۲نمی دونم چی چی ...خیلی خنده دار بود و مسخره..دوسش داشتم!‌ برگشتنه هم با اینکه ازش ناراحت بودم وقتی اومد کنار ماشینم و گفت خانوم شماره بدم خدمتتون خندم گرفته بود اما زود رومو کردم اونور !اونم گازشو داد و رفت...دیشب می گفت پس چرا شمارمو نگرفتی..گفتم تو ام که گازشو دادی رفتی..گفت آخه ناز کردی منم بت بگم که شانس یه بار دم در خونتو می زنه... 

نظرات 2 + ارسال نظر
من شاید... پنج‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 01:32 ب.ظ

چه وبه خلوتی داری... خودنوشته های ... تو... یادته گفته بودی بهمن ماه دلتنگیه...
نه هر وقت می تونه این طور باشه... دلتنگ باشی وقتی به چیزی که نداری هی فکر کنی... جنون فکر... جنون... خسته کننده... شاید حتی عذاب آور...
و بدتر نمی دونی قراره تا کجا ادامه داشته باشه... تا کجا قراره بری... تا کجا قراره تحمل کنی...

مانی پنج‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 07:33 ب.ظ http://paderaz1982.persianblog.ir

گاهی همین بازی‌های کودکانه‌مون تموم قشنگی زندگیه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد