شراب تلخ

شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش... که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و زر و زورش

شراب تلخ

شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش... که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و زر و زورش

عشق و کشک و دوغ

می دونم ..مسا  فر  م هیچ وقت نمی یاد...الکی منتظرم..حالا به فرض بیاد...چه فرقی می کنه وقتی موندنی نیست... 

چرا فرق می کنه...حداقل از دلتنگی در می یام...حداقل شاید یه بار دیگه دیدمش...حداقل شاید یه چیزی بگه که از چشمم بیافته... 

دالی می گه خیلی احمقم ...می گه حالیم نیست و دیوونه بازی در می یارم..حسابی از دستم حرص خورد وقتی بهش گفتم چه ساده و مسخره هنوز مسا ف رم رو دوست دارم. 

 

خبر دیگه جریان عجیب غریب پسر دایی هانیه ست که بعد از دیدنم تو عروسی ول کن نیست...نمی دونم چه جوری بهش بگم که نه تنها از رفتارش از ریخت و برخوردو ..از همه چیش بدم می یاد..اما نمی تونم مستقیم بش بگم!  امروز می گفت هر راهی من بگم همونو انتخاب می کنه..منم گفتم فقط بیخیال من شو!‌ بعد گفت شاید دلت یه جا دیگه ست ایشالله که به عشقت برسی!!!! وااای خدا این اعتماد به نفس و اینا از کجا می یارن!... 

 

یه خبر خیلی هیجان انگیز اینکه فردا اولین فایناله و بعدش تو دو روز ۴ تا دیگه ...این ترم میدترما رو گند زدم و شدیدا به نمره فاینالا احتیاج دارم...می دونم جی پی ایم حسابی می یاد پایین اما واقعا مهمه؟‌ 

 

خبرهای هیجان انگیز دیگه هم هست اما خب بهتره برم درسمو بخونم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد