شراب تلخ

شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش... که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و زر و زورش

شراب تلخ

شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش... که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و زر و زورش

من یک زیاده خواهم

 

می دونی چیه خدا...دیگه هیچی ازت واسه خودم نمی خوام... که بدونی من زیاده خواه نیستم...درست وقتی دیوونه شدم که فامیل کورس گذاشته یکی یکی دعوت کنه و منم حوصله ی هیشکی رو ندارم...اگه به خودم بود همین فردا بر می گشتم که تنهای تنها باشم!

 

بی صبرانه منتظرم درس و دانشگاه شروع بشه

نظرات 2 + ارسال نظر
... چهارشنبه 25 دی‌ماه سال 1387 ساعت 12:51 ب.ظ http://thornapple.blogfa.com

بعد از مدتها اومدم سر زدم...
هنوز این قدر گستاخی که...هنوز می نویسی...
خوبه... نوشتن آروم می کنه... خوبه...
خوبه که هنوز می شه نوشت...
تبریک ...خوب؟

گستاخی از چه لحاظ؟

تبریک چی؟

... چهارشنبه 25 دی‌ماه سال 1387 ساعت 12:55 ب.ظ

ببخشید که دوباره مزاحم شدم... یه سوال چرا این جا اینقدر خلوته؟
همه چیز با این طلسم ساده شروع می شه... یکی بود یکی نبود...
و تو نمی دونی کجای این بود . نبود قرار داری...

رفت و آمد هم می شه اما بی سر و صدا...اینو فیلتر اون پایین می گه..

اما من خلوت بودنش رو دوست دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد