شراب تلخ

شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش... که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و زر و زورش

شراب تلخ

شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش... که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و زر و زورش

داد

 خودم هم نمی دونم با این همه دیوونه بازیام دارم به کجا می رم... بعضی وقت ها حس می کنم درسته که مسافرم رو می خوام..اما یه حسی... یه لجبازی خاصی..منو نسبت بهش بی تفاوت می کنه... 

دلم می خواد تو همون صحرایی که امروز بودم داد می زدم..داد.

نظرات 1 + ارسال نظر
سجاد جمعه 4 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:41 ب.ظ

پس چرا داد نزدی؟ من هزار سال می‌شه که دنبال یه صحرا می‌گردم واسه داد زدن...

صحراش شلوغ بود :دی
تو چند سالت بود؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد