شراب تلخ

شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش... که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و زر و زورش

شراب تلخ

شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش... که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و زر و زورش

دلم می خواست مغزمو می کندم می نداختم دور.... 

 

کاش می دونستم کار درست چیه...و کاش می تونستم کار درست رو اجرا کنم

نظرات 2 + ارسال نظر
... چهارشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 04:17 ب.ظ

سلام شرابی... خوبی ...باید خ.ب باشی... این وظیفه آأمهاست... کهشکست نخورن...آدم هخا هیچ وقت شکست نمی خورن
گاهی آدمها تظاهر به تمام شدن می کنن... اما... میدونیم که هیچ وقت هیچ چیز تموم نمی شه تا زمانی که نخوایم...
نترس... ترسیدن مال آدم های شکست خورده است...
اعتماد... عذاب آوره اما کاری نمی شه کرد... هیچ چیز به اندازه خودت مهم نیست... برای همین بود که بارها اعتماد کردم ... و فهمیدم که ...اه خره خودت مهم بودی... یه چیز بهم ثابت شده آدم ها زیاد با هم فرقی ندارن وقتی که براساس غرایضشون رفتار میکنن...
در ضمن منکه نگرانت نیستم... آدمها همیشه برای غافلگیری بهونهای دارن... غافلگیر کن خودت رو...

... چهارشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 04:22 ب.ظ

به خلوتگاهمون سر بزن اونجا ما بحث میکنیم البته اگه دوست داشتی... این هفته شاید راجع به کتاب زندگی جنگ و دیگر هیچ ... اوریانا فالاچی شاید حرف زدیم...
امید به رویت...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد